در بیان از طعام چند چیز می خورند که در دیگر بلاد ندیدم این همه با هم و هر ساعت خوردنی مخصوص به خود دارد. و نظم آن چنین است که چون ساعت 8 و نیم شود صبحانه می خورند هر روز به یکی از اینها که خامه باشد و حلوا یا کره باشد و مربا و دو روز از هفته نیز نان و پرچم که این پرچم همان پنیر است و خیار و گوجه . و چون ساعت 10 و نیم شود وقت چای اول است که البته  قطره ای چای است در فنجان و باقی همه آب است گویی که چای در قطره چکان دم همی کنند و چون ازیشان علت پرسیدم آنقدر از مضرات چای سیاه گفتند که من از خوردن همان چای بی رنگ هم منصرف شدم از ترس هلاک. پس از آن به ساعت 12 آب هویج و آب کرفس میخورند و این را چنان می خورند که اکسیر جاودانی است لیکن مرا سبز آبی یود بیمزه و بی بوی که جز با نمک نمیشد فرو دهی و ایشان چنان عادت کرده اند کانّ آب. و آب کدو که شنیدم که میخوردند و سپاس خدای را که شنیدم و به چشم ندیدم و آنچه شنیدم را بازگفتن نتوانم که ذکر حمیم کردن به که حدیث آب کدو گفتن. چون ظهر شود و اذان بگویند نماز می کنند و تا پیش از این چنین بود که ناهار می خوردند هر کس به یک چیز که دسپخت منزلشان بود یا دسپخت خودشان در منزل؛ و یا از بیرون می آورند و قاطبه از همین غذای بیرون می خوردند و این سنت بود تا پنجشنبه 25 شعبان المعظم که دیگر شد چنین که وارد بر مدیر شدم در حالیکه دیگری خارج می شد و مدیر فرمود رضی الله عنه کاین که میرفت خوالیگر بود که پیش از این مطبخی بوده سالی چند و باشد کز امروز بیان را خوراک پزد از آنچه حلال است و از لحم طیر و طیبات مما رزقنا الله پس فرمود تا از اطباقِ مس دیگ ساختند و اسباب خوالیگری فراهم کردند و تا به امروز چنین است و میهمان هم که میآمد همسفره می شوند. سه ساعت از ظهر گذشته دوباره چای میخورند به همان اوصاف که گفتم و یک ساعت بعد زمان عصرانه است اغلب به میوجات و بیسکوییت و همراه آن جوشانده  بابونه و زیره و چای سبز است هر روز یکی و چون مغرب شود نماز میگزارند و دوباره سفره پهن می کنند و این به فصل سرما همزمان ساعت 5 است و در این سفره نان میخورند و همان پرچم و بعضا چیزهای دیگر و اینها همه در رمضان متفاوت است و به ماه مبارک همه تعطیل می شود بجز یکبار افطار که سفره سالانه بیان است و بر سر آن هرکه در بیان رفت و آمد داشته با اهل اش می نشینند و همیشه نیمی، نیم دیگر نشناسند لیکن وفور نعمت است تا بدانجا که کس را توان ترک مجلس نبوَد.رسم ناهار دوشنبه ها

چون به بیان وارد شدم دوشنبه بود و جماعتی دیدم از اصیل زادگان ترک و فارس که در میانشان چند کس از سادات تهران و اصفهان و بلده طیبه قم بود و وقت ناهار و جملگی بر سفره نشسته بودند و طعام نان بود و پنیر و گوجه ای که از فرنگ می آوردند و سبز میوه ای که خیار بود و هویج و کرفس و خرما و ماست. چون از خوراک ایشان پرسیدم؛ گفتند که امروز دوشنبه است و سنت بیان است که در این روز، غذای سالم میخوریم که پختنی نباشد و چرب نباشد و حیوان نباشد که عقل سالم در بدن سالم است و آنقدر از فوائد کرفس گفتند که مرا حیرت آمد ازین همه سود که در این نبات بود. (الحمدلله که جماعت را غذا به لذت خوردن اولی بود از جان به سلامت بردن و چنین شد که امروز این سنتِ منسوخ است جز دو بار در ماه). چون طعام خوردند به اتاقی شدند که اسباب بازی در آن نهاده بود و در میان آنچه در اتاق از میز پینگ پنگ و تردمیل و غیره بود؛ فوتبال دستی اقبال بیشتر داشت و جماعت تقسیم شدند به تیم های دو نفره و بازی کردند نیمی از ساعت را و من نیز ملحق شدم و یک بازی کردم و باختم و همان شد که بعد از آن به نظاره اکتفا نمودم و تشویق برآن افزودم و این فوتبال دستی داستان اش مفصل است و لیگ دارد برای خودش و عمده ی اهل بیان هر روز ساعتی را به آن می گذرانند. مفرح ذات است بسیار و مخصوصا اگر کار گران باشد و وقت بازی نباشد هیجان اش بیشتر است و به چشم دیدم ایشان را که طعام کوتاه می کنند تا به فوتبال دستی برسند و از ایشان آیت سلام و سیدِ حجاز شوق بازیشان بیشتر است.

در دیزی خوران
از رسوم بیان دیزی خوران است و چنین است که چون کسی از اهل بیان را خدای فرزندی دهد یا روزی اش فراخ شود و مرکبی بخرد و یا بخت به او رو کند و روانه خانه بخت شود یا در مسابقات برنامه نویسی یا المپیادها که بیانیان شرکت می کنند مدالی بیاورد و خلاصه به هر عنوان که موجب مسرت گردد؛ دیگران را مهمان می کند به سفره احسان به صرف دیزی که در ظروف سنگی از دیزی خانه آذری میآورند و چرب طعامی است. پس در این روز دوستان را از گذشته و حال و آینده زیارت می کنیم چه آنها که قبلا بوده اند یا آنها که بعدا قرار است به بیان بیایند همه و همه هستنداز آنکه هرکجا کرمی شامل و مروتی شایع است عدد اصحاب سفره از شماره بیرون است و نزد خدای نیکوتر طعام آن است که اهلش زیاده باشد و نزد خلق خدای آنکه از جیب میزبان شود و این هردو در دیزی نهفته باشد. پس سفره ناهار دوتا می شود و پر نعمت و خوردن به درازا کشد از آن که حکیمان دیر  دیر خورند و عابدان نیم سیر و جوانان تا طبق بر گیرند و بیان جملگی جوان اند...