چون از متروی دانشگاه شریف بیرون شوی بن بستی بینی زهره نام که در آن جای پارک نباشد و چون داخل شدی به چپ عمارتی است سفید که نمای آن به مرمر ابیض کرده اند و دو در دارد که اولی کارمند رو باشد و دیگری ماشین مدیر رو! و از باب دیگر داخل نشود و خارج جز ماشین مدیر رضی الله عنه و مدیر مالی بسط الله یده.
پس چون از در اول که آمد و شد ملت از آن شود آمدی به راست پلکان است و به یسار دیوار و در مقابل جایگاهی که در آن اجتماع کنیم و عبادت، و ناهار خوریم و بخوابیم و بازی خانه در آن است. و چون به بالای پله ها روی دوطبقه و نیم بینی که هر یک را دو واحد است مجزا و به طبقت سوم بارگاه مدیر است رضی الله عنه و نیم طبقه آخر مقام منشیان است و دبیران که جملگی مخدرات اند و آمد و شد ایشان بر رجال عمارت معلوم نشود. پس بیان را به دیده بینا چهار واحد است که اولی آشیانه هد باشد و دیگری مقَام بلاگ و در سومی سلام کنند و در چهارمی مدیریت. و من به اینها تمام مُقام کرده ام تا به حال و از اینها همه نیکوتر در جو، واحد اولی ست که اهل هد نشینند و سپس واحد ثلاث است در فرح روح و روان از آن که عمده ایشان بشاشند و بایسته جوانی است مسرت جسم و جان. و من اهل این عمارت سخت نیک دانم و در محبتشان سعی نیکو دارم از آن روی که جملگی متفق مرافقت اند و شریک رنج و راحت و عبادت خالق در خدمت خلایق دانند. و من این نه از برای خوش آمد ایشان گویم و نه از باب تبلیغ بیان که آنچه مرا در دل است بر لب است و حاجت نیست که دروغی گفته آید که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان و این هردو جاهلان کنند و اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.