دیگر ایشان مصطفی ست که زبان مدیر و عنوان ضمیر و ترجمان دل اوست و به خاندان از رکوعیان گلپایپان است و مولد شریفش مطابق 6 رجب المجرب 1409 و در دهات شمیران بوده که امروز شهرکی است که بر تمامی طهران مشرف باشد چون وی چنان که بر زبان پایتون و گویش فرنگ!
در اخلاق نشیط و در کار دقیق و بر بازی حریص و در کانتست مدیر است و بیان را یکی از مردان رسانه ای هموست چنان که ایسنا فرمود  "رکوعی افزود". جوانی فرهمند کز فنون فضایل حظی وافر دارد  و در جمیع مسائل طبعی نافر چندان که در بیان کسش به پای نرسد چه در شیطنت و چه در فطنت و مَاستوزَرَ المدیرَ مثلَ مصطفی! گاه خوردن اگر باشد صدا به صدا نرسد و چون نباشد صدای ماهیان آکواریوم شنیده شود. در کار چون امیران خبره است و ستیهنده و در غیر آن مطیع است و افتاده و در فوتبال دستی مثال کودکان بهیج و فیرنده و دلایل رشد و نجابت وی لایح است و مخایل اقبال و سعادت وی واضح  ومر او را نزد من منزلتی است گران و ارادتی است بی پایان چونانکه قلم نبشتن آن نتواند و زبان از بیان آن بمانَد و این اهل بیان به معاینه دانند.
در برنامه نویسی اش دستی است چون ابر نیسان مبارک و در رای اراده ای چون کوه ثهلان ثابت و کوه اعتماد به نفس است! در بیان در آشیانه هد می نشیند و جامه بر تنش بیشتر ملون و الوان آن جمله ارون است  و لباس وی بهجتٌ للّناظرین از آنچه قاطبه سرخ می پوشد و شاد رنگی سبزفام.

پندار که جان است و بیان است و جوانی
آیینه ی گردنکشی و نرم زبانی
شنگی شکرینی چو شکر  در دل خلقی
شور ی نمکینی چو نمک شور بیانی
وآن کد که نویسد به سرانگشت ، رکوعی
چون آب حیاتست به پاکی و روانی
ای شوخ به شوخی که  تو را هست در این باغ،
از راز بیان یک دو سخن دارم بشنو
(چون زهره ندارم که بگویمت عیانی)،
بهتر زبسی گنج و بسی کامروانی
شکرانه ی زورآوری روز جوانی
آن است که قدر شاعر پیر بدانی