چون در این کتاب بسیار گفتنی ها گفته آمد و از اهل بیان سخن به کفایت برفت مدیر را گفتم رضی الله عنه که چون باشد به نام مدیر آن کتابت کردن و راز باز نمودن؟ و امان خواستم از آنچه می نویسم و از جان و مال خود و عزیزانم؛ که در گذشتگان بسیار بوده اند چون من، که همه اینها به کلامی و یا کتابی جمله بر باد داده؛ و عاقل باید که پند گیرد. و آورده اند که امیران را طبعی است چون ردای ایشان ملون و بسیار سلطان که به سلامی رنجیده، و به دشنامی خلعت داده، و ملازمین را گرچه زر بیاید، بسا که سر برود و اشبه الناس خلقا به امیران مدیرانند. لیک مرا جسارت جوانی گرفت و اشتهای صلت سلطان غالب شد و امر بر مدیر بیان عرضه داشتم پس فرمود رضی الله عنه که روا باشد و امان داد تا هر آنچه نبشته آمد؛ حبل المتین مودت را گزند نرساند و فرمود که چون چنین بازی انگیختی باش تا جانب احتیاط نگاه داری و صداقت فرونگذاری و آنچه گفتنی است گفته آید و آنچه نیست هشته ماند و فرمود
کشتی ی بر آب را، از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم ، یا همه در باختن!
و اما بعد بیان را امیری است زور در بازو و زر در ترازو که بارگاه وی در واحد چهارم است مجاور سلام و به آن بر تمام بیان برتری دارد و پنجره ای دارد مشرف بر راهی که به بیان رسد و الحق که قطب بیان است هم به ریاست و هم به قاعده ی برودت! به تابستان و در زمستان پنجره های آن باز اند که مطبوع مدیر است رضی الله عنه و هر که از آن خارج شود از صدای دندانش نمایان است که کجا بوده!
اما وی که در این مقام جلوس میکند طبعی خوش دارد و و چون آهنگ سخن گفتن کند سخنی سفته است به شاهین خرد و تجربت و ذکاء و فطنت و زخرف و زینت و اهل شعر است و چون قلم بدست گیرد شاعران بایستند و بلبلان خاموش شوند و من در کناره نظاره کنم کاین چه بوالعجبیست! هم مدیر است و هم دبیر و شاگردان بسیار دارد و در معلمی شریک انبیا است و در سیم و زر شریک اغنیاء! و در هر باب که وارد شود در بیان غالب است از فوتبال دستی و پینگ پنگ و چون با اهل بیان برآید همواره چیره گردد و شقی کسی که این ظفر را به سبب آن بداند که وی مدیر است! پس بماند که هر چه باشد راز آن بیش از این گفتن نه به مصلحت است!
عقلی رهنمای دارد و دینی دامنگیر و اخلاقی جهانگیر و معتمدی است جمله ایشان را در ابواب مختلف از کار دنیا و امر عقبی گرچه مرا مصاحبت وی سخت باشد. دستی دارد دهنده و خلقی ستوده و چون بر سفره نشستن کند با دیگران شناخته نشود و از همان خورد که رعیت خورد و اگر کسی وارد بر جمع شود او را نشناسد الا به آنچه بپرسد و به یاد ندارم که از زندگان بیان هیچیک خشم او دیده باشد که آنکه دیده یا در بیان نیست و یا زنده نیست رحمة الله علیه!
علی قدیری امیر بیان
بر این کاروان از ازل ساربان
جوان جوان بخت روشن ضمیر
به دولت جوان و به تدبیر پیر
به هیبت بزرگ و به همت بلند
مدیر یکی شرکت هوشمند
میان مدیران درخشنده در
تمام وب از نام او گشته پر
یکی هدهد نامه بر ساخته
بسی رشک برده بر او فاخته
هماورد گوگل شده با سلام
اگرچه نگشته پروژه تمام
گروهی همه نخبه در گرد او
سپاس خدای جهان ورد او
ندیدم چنین جمع گرد جهان
به نام مدیرش بنازد بیان
خداوند عالم نگه داردش
اگر راه کج رفت برداردش!
پی نوشت:
مدیریت محترم امور مالی،
با درخواست وام آقای م ص ح ص موافقت شد!
علی قدیری
مدیر عامل
حمد بی حد مر حضرت احدی و جناب صمدی را که جمیع موجودات به یک اشارت «کن» از مکمن «کون» در صحرای عالم پدید آورد، و به نیکوتر حالتی حیات بخشید و فیض متعال بر جریان تدوام آن جاری ساخت.
بعد از تقدیم وظایف حمد و ثنایِ حضرت واجب الوجود عم جوده. سبب اتفاق تسطیر تارنمای «فیلصوفی» و بیان نکتهای چند از دقایقِ حدایقِ حقایقِ این اندیشهی سودایی، که مناسب وقت وُ زمان از مکمن غیب بر مَنصهی عیان به توسط امداد بنان جلوه خواهد یافت، چنین بود؛
از آنرو که جمال عرایسِ نفایسِ این دقایق جلیلهُ الانوارِ جلیلهُ المقدار و کمالِ فوایدِ عوایدِ این دقایقِ خفیهُ الاسرارِِ بهیهُ الآثار جز به نظر عالی خواص در نمیآمد و نقاب خفا از وجوه معارفِ کلمات سامیه السماتِ صافیهُ الصفاتام جز به مشاهدهی کاملهی عرفای کاملالایقان و ملاحظهی شاملهی فضلای راسخ الایمان نمیرسید.
ثانیا جمعی از رفقای طریق و اخِلّاء علی التحقیق انالهمُ اللهُ منادله التَصدیق و امِدهُم بامداد الِاعانةِ و اهدا التوفیق از این فقیرِ حقیر ِ کمترینِ کمتر از قطمیر، محسن ابن محمد ابن ترابی کمال المدعو به العلی –اصلح الله حاله و نور به اصلاح الحالِ باله– التماس آغاز تشریح و تفصیل در اندیشههای جاری نمودند، به وجهی که نسبت با مبتدیان طریقِ طریقت و سالکان مناهج حقیقت، فواید آن اعمُ اشمل و عواید آن اتم و اکمل باشد، بعد از الاستخارة و الاستجازة به ایجاب این ملتمس اقدام رفت و سطوری چند از آن بر نسق خاص و طرزی بدیع رقم تسطیر یافت.
چون دوستان را از اسقامت بر مناهج اکتشاف ظرافات این متون چاره نیست، لاجرم جهت انفجار میاه این معانی چند عین متعیین ساخت. عین اول «وبنوشت» باشد که اندر تخیل افکار مختلفه در ذهن این کمترین نبشته گردد به هر صباح، عین دوم «فیلصوفی» که تقریراتیست بر سلوک یک فیل، عین سوم «کتاب تفکر» که اجتماع مبارک حکمت بلاد مختلفه و حکمای متعدده است، عین چهارم «اشعار» است که اندر ارایهی اشعار این کمترین باشد و عین پنجم «درسگفتار» که رسایل است، در بعض دروس، که این کمترین در مکاتب مختلف ارایه میدارم. و بازاء اجرا زلال نوال، هر عینی را چند نهر که مشتمل بر رشحات مطهر و مظهر تفاصیل جمل آن باشد مقرر کرد، و در هر محل، که سخن مستدعی بسطی یا مقتضی توضیحی خواهد بود، فی الجمله به طریق خیر الکلام در آن باب شروعی خواهد رفت و التماس هفوات از کرم عمیم اهل کمال مامول است و عذر زلات کرام الناس مقبول.
بزرگان خرده بر خردان مگیرند
به رحمت عذر ایشان در پذیرند
و من الله الهدایه و الارشاد و منه المبدا و الیه المعاد
الاحقر
محسن ترابی کمال
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.