ای کودکان مجروح غزه!
از غرش انفجار ها نهراسید،
از سوزش زخمها ننالید،
از داغ پدران و مادران و خواهران و برادران خود نگریید،
تا عیش مدعیان حقوق بشر پریشان نشود!
ای کودکان مظلوم غزه!
خداوند می بینید جنایت گرگ صفتان و سکوت بی صفتان را و به زودی انتقام دلهره ها، اشک ها و خون های شما را خواهد گرفت و چه سخت است انتقام خدا.
و ببخشید ما را اگر همیشه دیر رنج هایتان را باور و زود آن را فراموش می کنیم.
یک قطره
از قتلگاه شماست
بچه ها پرپر
خانه ها خیمه و
خیمه ها سوخته
انسانیت به غارت رفته و
غارتگران کاماندو اسم خود نهاده اند
سگهای ادکلن زاده صهیونیسم
با قناسه ها
علی اصغرهای مقاومت را
رباب های امت را
نشانه رفته اند
ما اینجا نشسته ایم ولی
زل زده ایم به سایت ها
به العالم و پرس تی وی
شهدا چند تا شدند؟ ۱۸۶۵ تا؟!
کودکی دردانه در نقاشی اش آدم کشید
عکس بابا را کشید، اما کمی مبهم کشید
آسمان را تیره همچون شب، زمین را غرق خون؛
جای لبخند لبش بر گونه ها شبنم کشید
یک طرف دریای خون ها؛ یک طرف دریای تیر ؛
ناگهان باریکه ای از آتش و از غم کشید
جای آغوشی برای خود مهیا کرد و بعد؛
دست خود را بین دست مادرش محکم کشید
کودکی شش ماهه را بر دست مادر داد و بعد؛
قدّ مادر را نمی دانم چرا او خم کشید!
در جواب بارش آن تیر های بی حیا؛
فجر یک تا پنج را آهسته و کم و کم کشید
فجر و سجیل و شهاب و قادر و زلزال را؛
با تمام قدرتش، پیوسته و یکدم کشید
روی نقاشی خود جان داد، اما قبل از آن؛
روی هر تیر عکس طهرانی مقدم هم کشید
دخترکم!
فکر کن باران است که می بارد گلوله نیست
فکر کن که گنجشک بوده ای بی سرزمین
فکر کن قشنگی های دنیا هنوز اتفاق نیفتاده است…
این سقف که آسمان را از تو دور کرده بود
این پنجره ی عبوس
این در که برای باز شدن باید تو را بشناسد…
به جان هم افتادند!
آژیر قرمز این شهر
اشک های تو
پیشانی تو
شقیقه های تواند
دنیا که کور نیست
نقاشی تو را خواهد دید…
در ساحل مدیترانه جنگ بالا گرفته است
من از بس گریسته ام
آرایش خلیجی این شعر به هم خورده است…
و در آخر درود بر بیانی که همیشه تاخته است . . .
در احوالات غزه...
اینجا غزه است. هوا صاف تا قسمتی موشک باران است و برای 24 ساعت آینده بر شدت این موشک باران اضافه خواهد شد. از کودکانی که در خیابان ها مشغول بازی هستند در خواست می شود قطره ای آب بنوشند...
در تصویر چند کودک فلسطینی را مشاهده می کنید که در حال بازی بودند. یکی از آن ها می خواند اتل متل خمپاره...
در کوچه کناری بچه ها گل کوچیک بازی می کردند که ناگهان توپ می افتد زیر پای مرکاوا (تانک اسرائیل) و شوت، توی دروازه و خون...
پسر همسایه مان از شوق به هواپیمایی که بالای سرش در حال پرواز بود اشاره می کرد و هواپیمای بالای سرش هم به او ...
آن طرف تر کنج خرابه ای مادری برای آخرین بار در گوش کودک غرق به خونش لالایی می خواند...
فرودگاه غزه دست ودلباز شده است و پرواز رایگان به بهشت را برای مسافران خود برقرار کرده است...
فرشتگان اینجا فلق می خوانند : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ...
اینجا غزه است. کودکی می خواند اتل متل خمپاره ...
این رژیم کودک کش داره سراشیبی سقوطش رو با سرعت طی میکنه....
شک ندارم که به لطف خدا تا پاک شدن زمین از وجود نحس و نجس این حیوان صفت ها چیزی نمونده...
إنّ نَصرالله قریب....
هان! همانا یاری خدا نزدیک است...
تنها یه چیزی هست که آزارم میده:
ای کاش من هم وسیله ای بودم در تحقق این وعده ی شیرین خدا....
قلبمان با یاد غزه می تپد...
این روزها که تمام رسانه ها مظلومیت غزه را فریاد میزنند و باورهایبشردوستان جوان زیر پای خصم لگدمال می شود ما هم با کودکان و زنان ومردم بی دفاع غزه هم آوا می شویم.
آرامش و امنیتشان آرزوی ماست و یادکودکان غزه که بهار ندیده خزان می شود و خونشان زینت این روزهای کوچه ها و خیابان های غزه شده، روحمان را می خراشد.
تغییر تصویر پروفایل وبلاگهای ما و باز نشر این پست اقدامیست در محکوم نمودن نسل کشی مردم بی پناه غزه؛تغییر تصویر پروفایل ما فریاد شعار بشردوستی و صلح ورزی ما هست؛تغییر تصویر پروفایل ما مُهریست بر محکومیت آنان که آیینه صلح را میشکنند تا کسی چهره کریحشان را نبیند…
نحن لن نستسلم ننتصراونموت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.